alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
???????
مادر بزرگ من آدم مذهبی بود ؛
هر وقت دلش واسه امام رضا تنگ می شد می گفتم مادربزرگ حالا حتما لازم نیست بری مشهد از همینجا یه سلام بده، اما من واسه تفریح میرفتم شمال اون به من نمیگفت حتما لازم نیست بری شمال همینجا تفریح کن،
وقتی سفره میگرفت وقتی محرم میشد به ﻫﻴﺎت محل برنج و روغن میداد بهش میگفتم اینا همه سیرن پولشو ببر بده به چهارتا آدم محتاج، اما وقتی من با دوستام مهمونی میگرفتم اون فقط میگفت مادر مراقب خودت باش،
سالها گذشت تا من فهمیدم آدمها احتیاج دارن سفر برن، احتیاج دارن از زندگی لذت ببرن و لذت بردن برای آدمها متفاوت معنی میشه،
یکی از ﻫﻴﺎت لذت میبره یکی از مهمونی رفتن، یکی تو سفر مکه اقناع میشه یکی تو سفر تایلند،
اینا همشون برای من آدمهای محترمی هستن، سالها گذشت تا من فهمیدم نباید به دلخوشی های آدمها گیر بدهم، چون آدمها با همین دلخوشی ها سختی های زندگی رو تحمل میکنن…
#الهی_قمشه_ای
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط Alma در 1399/06/05 ساعت 08:47:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/08 @ 11:51:55 ب.ظ
ali afg [بازدید کننده]
هرکی سرش تو کار خودش باشه بهتره
1399/06/09 @ 12:12:35 ق.ظ
Alma [عضو]
ههههه بله به تعبیری،همین میشه که شما میفرمائین
1399/06/06 @ 05:42:35 ب.ظ
هورمند [عضو]
عالیه
1399/06/06 @ 06:31:29 ب.ظ
Alma [عضو]
سپاس عزیزم
1399/06/05 @ 02:13:43 ب.ظ
Ali 00711 [بازدید کننده]
جملات شما رو باید با اب طلا نوشت الما جان احسنت
1399/06/05 @ 10:32:50 ق.ظ
یا کاشف الکروب [عضو]
با سلام و احتارام تشکر از مطلب شما . موفق و سلامت باشید یاحق.
1399/06/05 @ 11:19:11 ق.ظ
Alma [عضو]
سلام عزیزم.
ممنونم از محبتت
1399/06/05 @ 10:06:41 ق.ظ
نردبانی تا بهشت [عضو]
بعضی واقتها اون قدر به جوون گیر میدیم که کلا از دین زده میشه الان ایشون بعد از سالها متوجه شدن و الان ببینید چه مقامی دارن
1399/06/05 @ 11:18:22 ق.ظ
Alma [عضو]
هرکس جوری با خداش ارتباط داره و ما نباید در آن دخالت کنیم.