alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
“بسم رب الحسین و بذکر طالب دمه”
دفتر عشق دوباره ورقی خواهدخورد،
نوبت نقش به داستان شیرین میرسد.
و اینبار قلم خود می نویسد:
بسم رب الحُسن.
یادگاری را نگه دارید!
او،
معنی لبخند بر لب های دنیای من است
معنی طلعت ماه، در نگاه حسن است
او برایم حسن است،
یادگاری را نگه دارید!”
اما؛
…..
یادگاری حسن (ع) میرود آرام آرام…
قد و بالای علی(ع) میشود آرام آرام…
تا بماند در میان برگ های دفتر تقدیر:
او برای عشق،
شیرین کرد تلخی را.”
و بعد از قلم من می نویسم تا بماند یادگار از من:
“شعر اگر شعر شد از دست کریم حسن است،
نوکر ارباب،گر دارای بازوبند خدمت شد به دست حسن است،
پس اگر دردی ز دوری از امامم هست، درمانش به دست حسن است.”
“الهی!به حق کریم بن کریم!
آن که سفره دار هیئت ها در ماه محرم هاست
دل به دستش عاشق شیرینی تلخی کشیدن در فراق یار و مولا کن
تا بیاموزد برای عشق ،صبرِ در سختی کشیدن را…
اللهم عجل لولیک الفرج
✍?"اُمُ الثّانی”
@Shahrah
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط Alma در 1399/06/06 ساعت 01:32:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/08 @ 11:50:17 ب.ظ
baran _ nikrah [بازدید کننده]
جالب است
1399/06/06 @ 05:41:56 ب.ظ
هورمند [عضو]
تصویر نوشتتون عالی
1399/06/06 @ 06:32:12 ب.ظ
Alma [عضو]
ممنونم از لطفت مهربانم