موضوع: "امید_هدف"

زندگی باید کرد اما...

عقاب داشت از گرسنگی می مرد 

و نفسهای آخرش را می کشید. 

کلاغ و کرکس هم مشغول خوردن لاشه ی گندیدۀ آهو بودند. 

جغد دانا هم  شاخۀ درختی به آنها خیره شده بود. 

 

کلاغ و کرکس رو به جغد کردند و گفتند این عقاب احمق را می بینی بخاطر غرور احمقانه اش دارد جان می دهد؟ 

 

اگه بیاید و با ما هم سفره شود نجات پیدا می کند حال و روزش را ببین آیا باز هم می گویی عقاب سلطان پرندگان است؟ 

جغد خطاب به آنان گفت: 

عقاب نه مثل کرکس لاشخور است و نه مثل کلاغ دزد، آنها عقابند از گرسنگی خواهند مرد اما اصالتشان را هیچ وقت از دست نخواهند داد. از چشم عقاب چگونه زیستن مهم است نه چقدر زیستن!

 

خود را بفروشی به کسانی به چه قیمت؟

از خوان فلک خوردن نانی به چه قیمت؟

یک روز به این‌سوی دگر روز به آن‌سوی

لنگان خرَک خویش برانی به چه قیمت؟

هرجا به چراگاه رسیدی فکنی بار

چشم و شکمت را بچرانی به چه قیمت؟ .

در بند کشی مردم آزاده دوران

تاخویشتن از بند برانی به چه قیمت؟

این چرخ فسون کارتر از توست حذر کن

مشت تو شود باز زمانی به چه قیمت؟

از آن خودت باش که ارزنده‌ترینی

خود را بفروشی به کسانی به چه قیمت؟

ساناز رئوف

 

BooksCom

چند سوالی که بدرد زندگیتان میخورد!

چند سؤال اساسی كه پاسخ به آنها زندگى شما را جهت خواهد داد:

١. چه كسى در نبود شما بيشتر از همه غمگين خواهد شد؟

٢. آيا زمان ارزشمندتان را براى افرادى كه بايد صرف مى كنيد؟

٣. دوست داريد چه ميراث و يادگارى از خود به يادگار بگذاريد؟

٤. اگر ميدانستيد كه هيچ كس شما را قضاوت نخواهد كرد، چطور زندگى مى كرديد؟

٥. چطور براى همه چيزهايى كه هم اكنون در اختيار داريد شكرگزارى مى كنيد؟

٦. تصور كنيد كه در نود سالگى هستيد؛ در اين لحظه دوست داريد زندگى شما چطور گذشته باشد؟

۷. و در اخر اینکه سالها پس از مرگ شما دیگران به چه دلیلی باید از شما یاد کنند ؟

سیب زمینی سرخ کرده

دوست خلاصه و عصاره زندگی ست.

دوست چاله چوله های احساست را پر میکند. دوست احمقانه ترین حالت های گاه و بیگاهت را میفهمد. 

دوست شبیه سیب زمینی سرخ کرده است، آنهم نه یه ذره دو ذره، خیلی!

دوست یعنی “حالت خوب نیست بیام بریم بیرون”

دوست شبیه دوش گرفتن بعد از یک خستگی طولانی ست. دوست آب انار است، توی پاییز خیابان ولیعصر که نم نم باران هم توی پس زمینه میبارد.

دوست چیزی ست شبیه فشردن کبودی روی تن، دردی شیرین که باید باشد.

دوست بودن برای کسی راحت نیست، توی حرف همه مان دوستیم،

پای عمل میشود فهمید چه کسی سيب زمینی سرخ کرده است.

همانقدر لذیذ…

 

 

مگس مغرور

مگسی بر پرِكاهی نشست كه آن پركاه بر ادرار خری روان بود.
مگس مغرورانه بر ادرار خر كشتی می‌راند و می‌گفت:
من علم دريانوردی و كشتیرانی خوانده‌ام.
در اين كار بسيار مهارت دارم
ببينيد اين دريا و اين كشتي را و مرا كه چگونه كشتی می‌رانم.
او در ذهن حقیر خود بر دريا كشتی می‌راند
آن ادرار، دريای بی‌ساحل به نظرش می‌آمد، و آن برگ كاه، كشتی بزرگ. زيرا آگاهی و بينش او حقیر و اندک بود.

# جهان هر كس به اندازه درک و بينش اوست.

آدمِ مغرور و كج انديش مانند اين مگس

است. و ذهنش به اندازه درک ادرار الاغ و

برگ كاه…

 


#مولانا

مدیونم

من مدیونم؛به همه ی آنهایی که به اعتمادم خیانت کردند و به من یاد دادند که محتاط تر باشم
به همه ی آنهایی که درحقم دشمنی کردند و به من یاد دادند که با هرکسی دوستی نکنم
و به همه ی کسانی که به من حسادت کردند،سعی کردند تحقیرم کنند و ناخواسته مرا به سمت بهتر شدن سوق دادند،
از زخم هایم درس می گیرم و قوی تر می شوم از شکست هایم پله می سازم و موفق می شوم ،
آرامشِ مدام سمت عابران جاده های بی مقصد و هموار است ،
اما برای فتح ِ قله هایی که جایِ هر کسی نیست باید رنج هایی کشید که کار هرکسی نیست باید جور دیگری دوام آورد…
#نرگس صرافیان
 
1 3