کلید واژه: "داستانک مهدوی"

آرزوی مردن نکن...

‍ ▪️از آنها اصرار و از او انکار. دعوتش کرده بودند به ضیافت شام. شرط گذاشت که بحثی نباشد. آخر مهمانی، یک نفر سخن آغاز کرد. علامه گفت: شرطمان؟! گفتند: فقط نفری یک حدیث! آن هم به نیت تبرک. همه، عالمان سنی بودند و حافظان حدیث. یکی یکی حدیث خواندند. نوبت… بیشتر »

منتظر مقدم توست.

  ▫️رفت داخل اتاق، همان اتاقی که همیشه محل قرار او بود با جبرئیل. فرموده بود: کسی بر من وارد نشود؛ لحظه ای بعد اما نوه اش وارد اتاق شد. او را روی زانوی خودش نشاند. بوسید و نوازشش کرد. از فرشته وحی شنید که: او را شهید خواهند کرد، افرادی از امت تو. در… بیشتر »

به تو می اندیشد...

‍ ▫️به مناسبت روز #مباهله (24 ذی الحجه)؛ آمده بودند پیش بزرگانشان، برای چاره جوئی. مسیحی بودند و اهل نجران، پیامبر(صلی الله علیه و آله) مخیرشان کرده بود بین سه راه: اسلام ، جزیه دادن و یا جنگیدن. بعد از چهار روز بحث و گفتگو تصمیم گرفتند که به صحیفه ی… بیشتر »

پدر کی خواهد آمد؟

‍ ▫️ناامید بود و افسرده؛ از روزگار خالی از خیر، از سال های نحس پی در پی، از اینکه هر سال تلخ تر از سال قبل میگذرد؛ گلایه اش را آورد، نزد ابوسعید خُدری، صحابی پیامبر و یار مولا علی علیهماالسلام. ابوسعید گفت: شنیده بودم از رسول خدا، که به زودی، چنین می… بیشتر »