موضوع: "دوست داشتن"

الاکلنگ

پیشنهاد می کنم همین الان دوره تمام آدم‌هایی که تو را دوست ندارند و برای تو وقت نمی‌گذارند یک خط قرمز بکشی و از لیست اولویت هات خارج شان کنی، آغاز احساس بی ارزش بودن دقیقا از پایان روابط عمیق احساسی است، درست همان جا که رابطه برای یکی از طرف تمام می شود و بار احساسی آن مانند الاکلنگی که یک طرفش خالی شده تماماً روی دوش آن یک نفری می‌افتد که پایان رابطه را نپذیرفته و میان یک رابطه خالی دارد دست و پا می زند، یک نفری که احساس می کند پس زده شده و خواستنی نیست، که عزت نفس و هویت خودش رو زیر سوال می بیند به خاطر خودباوری و آرامش خودت باید عبور کنی از آدمهایی که آدم تو نیستند و حضورشان فقط ضعیف‌تر از می‌کند آدم هایی که کنارشان آنقدر بی توجهی و بی مهری ناروا می‌بینید که احساس می‌کنی کافی نیستی،نه برای یک نفر، که برای جهان!

 همه آدم‌ها معمولی اند خیلی مهم است که آدم‌ معمولی هایی که برای خودت هم مهم شان کردی نسبت به تو چه احساسی و رفتاری داشته باشند که اگر دوستت نداشته باشند،تو را نپذیرند یابه توجهی نکنند بی ارزشی عمیق درون تو را از هم می‌پاشد…

 خیلی مهم است به کسی اهمیت می دهید که به تواهمیت می دهد و تو را دوست دارد خیلی مهم است.

 

#نرگس صرافیان طوفان

چوب یا طلا؟

◾️چوب و هیزم،

در برابر طلا هیچ ارزشی ندارد.

 

اما هنگام غرق شدن،

نجات جان ما به همان تکه چوب بی ارزش وابسته است.

آنجا حاضریم طلاهایمان را به دریا بریزیم،

اما آن تکه چوب را دو دستی می چسبیم و به طلاهایمان توجهی هم نمیکنیم!

 

هیچوقت دوستان خود را از دست ندهید، حتی اگر شده مانند تکه چوبی باشند…!

 

 

BooksCom

باش تا بشوی

خالی شو، پُر می‌شوی..
قانع باش، غنی می‌شوی..

ساده باش، عمیق می‌شوی..

قضاوت نکن، عادل می‌شوی..

بنده خـدا باش، آزاد می‌ شوی..

خــودت باش، بی‌همتا می‌شوی..
ضعف خود را بپذیر ، قوی می‌شوی.

دوست داشته‌باش، محبوب‌می‌شوی..

تسلیم سرنوشت شو،

حاکم تقدیر می‌شوی..

سکوت پیشه‌کن،
همه چیز گویا می‌شود..

دخالت را رها کن،
هدایت آغاز می‌شود..

سخنت را کوتاه کن،
تأثیرش زیاد می‌شود..

برخود حکومت کن ،
از خود فراتر می‌روی..

به تاریکی ذهن آگاه شو،
روشنایی وجودت را فرا می‌گیرد..

ذهنت را در «هیچ کجا» متمرکز کن،
« همه چیز » در ذهنت جا می‌گیرد.

 

?Books

آخرین تاریخ رند قرن

غصه ها را پشت گوشم می اندازم ، چونان طره ی گیسویی رها ،
و تسلیم دست ها …
من باید حالم خوب باشد ، باید شاد باشم ، باید بخندم ، باید آرام باشم …
هرگز این شب را ادامه نخواهم داد ،
و هرگز این ابرهای بارور را نخواهم بارید ،
فردا همه چیز ، جور دیگریست …
این منم ! کسی که غمی در دلش ، جسارتِ ماندن ندارد !
این منم ! کسی که اراده ای در باورش ، جرات شکستن ندارد !
آفتاب که زد ؛ از نو جوانه خواهم زد ،
شکفته خواهم شد ،
شکوفه خواهم داد …

 

#بماند به یادگار برای سالهای آتی

#نرگس صرافیان طوفان

برف

برف هفت سالگی را بخاطر صدای پدر دوست داشتم پاشو ببین چه برفی اومده!

برف ده سالگی را بخاطر آدم برفی هایش،

برف چهارده سالگی را بخاطر اخبار و تعطیلی هایش،

برف هجده سالگی را درست یادم نیست درمیان افکار یخ زده بودم،

برف بیست سالگی قدم زدن های عاشقانه و رد پاهایم،

برف بیست و پنج سالگی به بعد فقط سرد بود و سرد بود و سرد…

 

1 2