alma

Alma [عضو] 

یاران همه رفتند افسوس که جامانده منم حسرتا این گل خارا همه جامانده منم پیرره آمد وطریق رفتن آموخت آنکه نارفته و جامانده منم.
ممنون از حضور قشنگت

Alma [عضو] 

متشکر از شما بابت حضورقشنگت

Alma [عضو] 

ممنون از حضورت عزیز

Alma [عضو] 

یارب چه بلا که عشق یارست 

زو عقل به درد و جان فکارست

متشکرم از حضورت بانو

Alma [عضو] 

ممنون از حضورت عزیزم.

Alma [عضو] 

مرسی که همراهی کردی.
حتما شرکت میکنم.
فقط به عنوان پیشنهاد میگم:ساعت شروعشو‌مشخص کن و همه دوستانتون دعوت کن.

Alma [عضو] 

سلام مرسی از شما بابت حضورتان

Alma [عضو] 

سلام
درس منطق مده دیگر تو به این عاشق
که از همان کودکیش مدرسه را دوست نداشت

Alma [عضو] 

ممنونم از حضور ونظرت .⁦^_^⁩

می خواست بکوشد به فراموشی است این شعر
سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت

حس نویس [عضو] 

ترسم آن قوم که بر دردکشان می خندند
بر سر کار خرابات کنند ایمان را

Alma [عضو] 

آسايش دو گيتي تفسير اين دو حرف است         با دوستان مروت با دشمنان مدارا

Alma [عضو] 

ممنون از حضورت.
⁦(●__●)⁩

Alma [عضو] 

وای ازین دل که نی هرگز بکامم

وای ازین دل که آزارد مدامم

م بده

حس نویس [عضو] 

من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
دال بده :)

Alma [عضو] 

متشکرم از حضورت.⁦(◍•ᴗ•◍)❤⁩

درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
در من غزلی درد کشید و سر زا رفت

طوباي محبت [عضو] 

تـا کـه نـامـی شدم از نام نبردم سودی
گـر نـمـردم مـن و ایـن گـوشـه گـمـنامیها
شهریار

Alma [عضو] 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
⁦:-)⁩

حس نویس [عضو] 

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی

Alma [عضو] 

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم 

دولت صحبت آن مونس جان مارا بس

متشکرم از حضور گرمت.

طوباي محبت [عضو] 

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
الف بده:)

هورمند [عضو] 

روزها فکر من اینست و همه شب سخنم

که چرا غافل از احوال دل خویشتنم

Alma [عضو] 

ای دوست ممنون از حضورت.⁦(◠‿・)—☆⁩

اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت    جانم بسوختي و به دل دوست دارمت

دوباره ت بده

هورمند [عضو] 

در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می خواهد
بدوم تا ته دشت بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می خواند
***شاید آن روز که سهراب نوشت :
تا شقایق هست زندگی باید کرد

Alma [عضو] 

یارب به کمند عشق پا بستم کن 

از دامن غیر خودتهی دستم کن 

یکباره زاندیشه عقلم برهان 

وزباده صاف عشق سر مستم کن

زهرا سادات [عضو] 

نمک در نمکدان شوری ندارد
دل من طاقت دوری ندارد⁦(◠‿◕)⁩
شوخی کردم⁦(◠‿◕)⁩

نه میخندم نه می گریم
نه سرمسم نه هوشیارم
نمیدانم چه باید کرد در این دنیای حیرانی
ی بده عزیزم

حس نویس [عضو] 

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از ترس حسود چمنش
شین بده ;)

Alma [عضو] 

شاید این جمعه بیاید، شاید
پرده از چهره گشاید، شاید   

زهرا سادات [عضو] 

دلا تا کی در این زندان فریب این و آن بینی
یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی
ی بده

Alma [عضو] 

یارب این آتش که در جان من است 

سرد کن زآنسان که کردی بر خلیل 
ل بده:)

زهرا سادات [عضو] 

دال بده

زهرا سادات [عضو] 

لیـلای دلم هوای مجنون دارد
در سینه غمی عمیق ،مدفون دارد

Alma [عضو] 

دور گردون گر دوروزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور.
ر بده عزیز

زهرا سادات [عضو] 

راه دهید یار را
آن که ده چار را
کز رخ نور بخش او نور نثار می‌رسد
د بده دوست اهل شعر من

Alma [عضو] 

دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شده ام بي سر و سامان كه مپرس

زهرا سادات [عضو] 

سالها از پی مقصود به جان گردیده ایم

یار در خانه و ما دور جهان گردیده ایم
میم بده⁦( ╹▽╹ )⁩

Alma [عضو] 

من و تو خط موازی نرسیدن هرگز
دلم این قاعده ی هندسه را دوست نداشت