ت بیار...

•عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت

که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت

 

 

•من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت

•همه کس طالب یارند چه هشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

 

•ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت

•نه من از پرده تقوا به درافتادم و بس
پدرم نیز بهشت ابد از دست بهشت

 

•حافظا روز اجل گر به کف آری جامی
یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت

 

#«به وقت مشاعره»

و پایان مشاعره مرسی از همراهی شما دوستان اهل شعر

آرایش کنید اما...

?من به عنوان یک زن، نمی‌گويم كه ميز آرايش نداشته باشي، اما ميگويم حداقل از ميز تحريرت بزرگ تر نباشد! نميگويم لوازم آرايش نخر، اما ميگويم حداقل كتاب هم بخر.. 
من نميگويم دل نبند، عاشق نشو ، به خاطر عشقت فداكاري نكن، بلكه ميگويم عاشق خوب كسي شو. به كسي دل ببند كه عشق را، اين صميميت روحاني را خوب بفهمد و بشناسد. 
نميگويم هر ماه رنگ موهايت را به روز نكن، اما يادت نرود دانش و سوادت را هم به روز كني. مقاله بخواني و بداني در دنيا چه ميگذرد. 
من نميگويم كمدت پر از لباس هاي رنگارنگ نباشد، اما ميگويم كتابخانه ات بزرگتر باشد. 
نگذار هيچ ابزاري را مثل اسباب بازي هاي كودكي اطرافت بريزند تا سرت گرم شود و نفهمي در جهان چه ميگذرد. اصلا هر كاري خواستي بكن، اما انديشه ات را نفروش، براي خودت انديشه داشته باش.۱ 

?زن…
و چقدر در جامعه زن محدود می شود گاه به دست خودش و‌گاه به دست دیگران….
زنی که خود را ارزش خود را انسانیت خود را نادیده میگیرد و خود را محدود به زیبایی و اندام خود میکند.

و میپندارد که تنها سرمایه اش،زیبائیش است.
و اما در جهان،با برگزاری کارناوال ها و مراسم انتخاب زیباترین زن جهان و انواع مدلینگ زن،تبلیغات و… هزاران راه اورا محدود می کنند.
بنظر من آنها از زن ها می ترسند از تفکراتشان از خلاقیتشان،از استعدادشان،از نبوغشان می‌ترسند.

        •°•°محدود نباشیم•°•°

1.سمانه جهانبخش

چشمان منتظر بقیع

‍ ▪️از اهواز آمده بود برای حج،
به شوق یافتن نشانه ای از امام غایب؛
آتش اشتیاق در جانش زبانه می کشید؛
قاصد امام آمد؛
او را برد تا خیمه حجّت خدا؛
امام برایش از روزگار ظهور گفت،
از انتقام سختی که خواهد گرفت؛
فرزند مهزیار از امام زمانش شنید که:
«به مدینه خواهم آمد،
به حجره رسول خدا صلی الله علیه وآله،
آن دو را از قبر بیرون می کشم،
بدنهایشان تر و تازه،
آن دو را بر دو نخل خشکیده آویزان خواهم کرد.
درست مقابل بقیع،
همان وقت، نخل ها سبز خواهند شد.
امتحانی سخت تر از امتحانات قبل،
خالص ها از ناخالص ها جدا می شوند.
(رسوا خواهد شد هر کس ذره ای محبت آن دو را به دل داشته باشد).
آنگاه منادی ندا خواهد داد که:
ای آسمان! نابودشان کن!
و ای زمین! (دشمنان را) فرو ببر!
از آن پس، بر زمین خدا، تنها مومنان خالص زندگی خواهند کرد!…»
#هشتم شوال،سالروز تخریب قبور ائمه بقیع???

?منتخب الاثر، ج3، ص392.


#انتقام_حضرت
#داستان_تشرف
#داستانک_مهدوی
@Elteja

واما دوست داشتن...

تقریباً یک سال پا روی زمین کوبیدم که من بلبل میخواهم…از من اصرار از پدرم انکار که باید خودت بزرگش کنی.گفتم باشه خودم بزرگش میکنم.

گفت مسئولیت داره!بایدقبول کنی،الکی که نیست.قبول کردم…خرید!ازفردای اون روز صبح زود بایداز خواب بیدار میشدم وقبیل از خوردن صبحانه ی خودم بایدبه بلبل غذا میدادم….

روزهای اول خوب بود و باذوق بیدار میشدم و به بلبلم غذا میدادم…

اما چندوقت گذشت،خسته ام کرده بود،گاهی حتی زمان صبحانه خودم را برایش خرج میکردم و خودم گشنه میماندم.

درک نمیکردم چرا روزایی که من خوابم میومد یا نبودم،پدرم این کار رو انجام نمیداد و با عذاب وجدان گشنگی کشیدن بلبل تنهام میزاشت…

یه روز بطور کلی فراموش کرده بودم برای بلبل غذا بزارم،وقتی اومدم خونه،بلبل به محض دیدنم سوت میزد و خودشو به قفس می کوبید،از دیدنش اشکم دراومد،بغض همه وجودمو گرفت،حسابی ناراحت و شرمنده بودم…

به پدرم جوری نگاه کردم که انگار اون مقصره؛اماتنها جوابی که از پدرم گرفتم این بود:

“دوست داشتن،به همین سادگی ها نیست،باید مسئولیت دوست داشتنت رو قبول کنی؛نمیتونی دیگران رو بزاری مراقبش باشن…

هیچکس براش"تو"نمیشه…!یاچیزی رو دوست نداشته باش یا در مقابلش،احساس وظیفه کن و مسئولیتشو قبول کن!”

این داستان زندگی خیلی از ماهاست:

دوست میداریم و در قفس می اندازیم …

و بعد رهایش میکنیم به امان خدا و میرویم…یادر بهترین حالت،مسئولیتشو به گردن دیگران می اندازیم…

همین است که بعداز چند وقت،پرنده هایمان میمیرند…گلدان هایمان پژمرده میشوند.

*لطفاًمسئول دوست داشتن هایمان باشیم*

Tasvireroyaa

دوست داشتنی ترین داشته

داشته ها و نداشته ها به چشم ها بستگی دارد.

به اینکه چه ببینی و چگونه ببینی؟داشته هارا چه بدانی و نداشته هاراچه ببینی؟

اما درنظرمن،وقتی مولای خودرا داشته باشی وعبدخالص باشی همه چیز را داری زیرا که خداوند،همه است و دیگران هیچ.

هنگامیکه خود در عشق پروردگار جهان غوطه ورکنی دنیادرخدمت توست به جای آنکه تودرخدمت دنیاباشی،اما برای تو جهان دیگرمعنایی ندارد وقتی خداراداری…

زمانیکه خواسته های دنیایی خودرا درراه عشق،قربانی کردی،آنگاه است که از درقربانگاه به سلامت بیرون می آیی و آتش فتنه های دنیا گلستان می شود و گذشتن از هرمقامی و خانه نشینی برای عشق حقیقی،برایت دنیایی از داشته هاست.

ودر کل داشته های من اوست و نداشته هایم از خودم است از کاستی هایم از آنچه که باید می بودم و نیستم….

آلما?