مصیبتی که برایش صبح وشام خون گریه میکنند!

 ” پرسيد:

آن مصيبت كه برايش صبح و شام خون گريه

می‌كنيد مصيبت علی اكبر‌(علیه السلام)

است؟

فرمود:

علی اكبر(علیه السلام) هم اگر زنده بود، صبح

و شام براي آن مصيبت، خون گريه می‌كرد.

پرسيد:

آن مصيبت، مصيبت عموی رشیدتان،حضرت

عباس‌(علیه السلام) است؟

فرمود:

عمویم عبّاس هم اگر زنده بود، خون گريه

می‌كرد.

پرسيد:

مصيبت، مصيبت جدّ مظلومتان حسین‌(علیه السلام) است؟

فرمود:

جدّم حسين(علیه السلام) هم اگر زنده بود،

براي مصيبت عمّه‌ام زينب ‌(علیها السلام)،

صبح و شام خون گريه می‌كرد.”


خواب ديده بود، خواب امام زمانش را.

 #آغاز ماه صفر#صدقه و دعای ماه صفر فراموش نشود

?شیفتگان حضرت مهدی، ‌جلد 2، ص 144.

@Elteja

مدیونم

من مدیونم؛به همه ی آنهایی که به اعتمادم خیانت کردند و به من یاد دادند که محتاط تر باشم
به همه ی آنهایی که درحقم دشمنی کردند و به من یاد دادند که با هرکسی دوستی نکنم
و به همه ی کسانی که به من حسادت کردند،سعی کردند تحقیرم کنند و ناخواسته مرا به سمت بهتر شدن سوق دادند،
از زخم هایم درس می گیرم و قوی تر می شوم از شکست هایم پله می سازم و موفق می شوم ،
آرامشِ مدام سمت عابران جاده های بی مقصد و هموار است ،
اما برای فتح ِ قله هایی که جایِ هر کسی نیست باید رنج هایی کشید که کار هرکسی نیست باید جور دیگری دوام آورد…
#نرگس صرافیان
 

بهترینِ روزِ ...

?لقمان حکیم پسر را گفت: امروز طعام مخور و روزه دار و هرچه بر زبان راندی، بنویس، شبانگاه همه آنچه را که نوشتی، بر من بخوان، آنگاه روزه‏ات را بگشا و طعام خور!

شبانگاه، پسر هر چه نوشته بود، خواند…

دیروقت شد و طعام نتوانست خورد.

روز دوم نیز چنین شد و پسر هیچ طعام نخورد…

روز سوم باز هرچه گفته بود، نوشت و تا نوشته را بر خواند، آفتاب روز چهارم طلوع کرد و او هیچ طعام نخورد.

روز چهارم، هیچ نگفت…

شب، پدر از او خواست که کاغذها بیاورد و نوشته‏‌ها بخواند.

پسر گفت: امروز هیچ نگفته‌‏ام تا برخوانم.

لقمان گفت: پس بیا و از این نان که بر سفره است بخور…

بدان که روز قیامت، آنان که کم گفته‏‌اند،

چنان حال خوشی دارند که اکنون تو داری…

                    ???

غیرقابل پیش بینی

در زندگی خیلی چیزها قابل پیش بینی نیست.
از این رو نگاهی که به گذشته خودم انداختم فهمیدم…
فهمیدم یه روزایی داشتم که خیلی سخت بود فکر نمی کردم تموم بشه اما تموم شد
 یه روزهایی داشتم پر از شادی که فکر نمی کردم دیگه تکرار میشه اما بهترش تکرار شد
فهمیدم واسه چیزایی گریه کردم کردش اخم کردن هم نداشت
واسه چیزای خنده دار که نه تنها خنده دار نبود که گریه آور هم بود
یه وقتایی که گذشت کردم ولی وقتی گذر
یه روزایی رو زندگی کردم و یه روزایی سپری
بالاو پایین زیاد داره این زندگی…
اما من فقط اینو فهمیدم که خیلی چیزها در زندگی قابل پیش بینی نیست پس وقتی شدی از شادی لذت ببر وقتی که غمگینی بدون روزهای پر از خنده تو راه داری 

 

  پس  با امید شاد باش.

 

 

....یعنی....

 

خوشبختی یعنی !!!

 

به داشته ها ، موقعیت ها و آدم هایِ خوبِ زندگی ام فکر می کنم

به هرچیز یا هرکسی که دنیایِ مرا زیبا و حالِ مرا خوب می کند .

و می خندم ؛

به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهَند ،

اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد ،

و آرزوهایی که برآورده خواهند شد .

خوشبختی یعنی همین ؛

که زندگی را سخت نگیرم ،

کهحالمن خوب باشد.

 


#نرگس_صرافیان_طوفان