alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
جمعه 99/06/21
آیت الله سیدعلی خامنهای، رهبر ایران در واکنش به انتشار کاریکاتور مجله شارلی ابدو در پیامی نوشت: «گناه بزرگ و نابخشودنی یک نشریه فرانسوی در اهانت به چهرهی نورانی و قدسی حضرت رسول اعظم (صلّی الله علیه و آله) بار دیگر عناد و کینهی شرارتبار دستگاههای سیاسی و فرهنگی دنیای غرب با اسلام و جامعه مسلمانان را آشکار ساخت.»
وی در این پیام بهانه آزادی بیان برای محکوم نکردن این جرم بزرگ که از سوی برخی سیاستمداران فرانسوی گفته شده را کاملا عوامفریبانه دانست و عنوان کرد: «سیاستهای عمیقا ضد اسلامی صهیونیستها و دولتهای استکباری عامل اینگونه حرکتهای دشمنانه است که هر چند یکبار بروز مییابد. این حرکت در این برهه زمانی میتواند به انگیزه منصرف کردن ذهن ملتها و دولتهای غرب آسیا از نقشههای شومی باشد که آمریکا و رژیم صهیونیستی برای این منطقه در سر دارند.»
گفتنی است، مجله شارلی ابدو هفته گذشته تصاویر موهن علیه پیامبر اسلام را باز نشر کرده است.
این مجله فکاهی پیش از این در سال 2015 میلادی به دلیل انتشار کاریکاتورهای پیامبر اسلام هدف حمله قرار گرفته بود.
در حملات به مجله شارلی ابدو و بازار یهودیان در پاریس در روزهای هفتم و نهم ژانویه سال 2015، هفده تن کشته شدند. دو برادر به نامهای سعید و شریف کوآچی و همچنین آمدی کولیبالی از عاملان این حملات نیز توسط پلیس کشته شدند. گروه تروریستی القاعده مسئولیت این حمله تروریستی را بر عهده گرفت.
?برای خودش در قرآن
ضمیر خصوصی داشت:« کَ »
همین « تـو »یِ خـودمـان …
خدا محمد صداش نمیکرد.
دوسهجا بیشتر اسمش را نیاورد.
آنهم وقتی بود که داشت با مردم حرف میزد
وقتی حرف ها بین خودشان بود
همیشه همین « کَ » را می گفت:
وَإِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ(قلم/٤)
این ضمیر مال هیچ کس نبود، غیر خودش …
کیوان_کیانی
چهارشنبه 99/06/19
بهش می گفتند «زیرآب زنِ کلاس»
، هردفعه زیرآب یکی را میزد و هرچقدرهم نامحسوس، همه مطمئن بودند کار کار خودش است، چون سابقه اش بدجور خراب شده بود.
استعداد زیادی نداشت وشاید بیشتر به این خاطر که تمام انرژی و وقتش را متمرکز روی رفتار بقیه کرده بود تاسوژه ای گیر بیاوردو زیرآب یکی رابزند یا کار یکی راخراب کند و برای خودش کِیف کند، از آن کِیف های کثیف. انگار روزهایی که زیرآب نمی زد، حالش خوب نبود، عادت کرده بود به این کار و این عادت، هر روز از بچه های کلاس دور ترش می کرد و در درس ها ضعیف تر میشد.
یک بار سرِ کلاس شیمی اجازه گرفت برود حیاط و آب بخورد، اما وقتی برگشت، زیادی کِیفش کوک بود و این برای همه ی ما ترسناک بود، هرکس داشت به کارهاو ضعف هایی که ممکن بود بروز داده باشد فکر میکرد.
طولی نکشیدکه از دفتر مدرسه مرا خواستند، انگار این بار قرعه به نام من بود، بااضطراب ازجا بلند شدم و درطول مسیر، به جوراب و ناخن و لباسم نگاه کردم تاببینم ایراد را از کجای من در آورده.
اجازه گرفتم و از در دفتر رفتم داخل، مدیر داشت بالبخند نگاهم میکرد، گفت بیا جلو، دستش روی دفتری بود که خیلی برام آشنا بود. یعنی این دفتر خاطرات من بود؟ آن جا چه کار میکرد؟ کار کارِ خودِ زیرآب زنش بود، زنگ تفریح آن را بدون اجازه از کیفم برداشته بود و مابین کلاس، آن را زیر لباسش گرفته و تحویل مدیر داده بود.
خلاصه مدیر سرش را پایین انداخت و آن را بازکرد و بالبخند و آرام، چندصفحه ای از آن را ورق زد، گفتم: «خانم اجازه! امروز اشتباهی توی کیفمان مانده، به خدا…» بدون اینکه نگاهم کند انگشت اشاره اش را به نشانه ی سکوت، روی لبش گذاشت که یعنی چیزی نگو خودم همه چیز را می دانم و به مطالعه ی شعرهای من ادامه داد.
بعد، آرام سرش را بالا گرفت و گفت:«چه خط و استعداد خوبی داری فلانی، چرا زودتر رو نکرده بودی!» و من شوکه بودم از این برخورد و کلی در دلم ذوق کردم. همان روز، مدیر مدرسه فراخوان مسابقه شعری را به من داد ومن به تشویق او شرکت کردم و ازقضا نفر اول هم شدم! بعد از آن ماجرا، هم رابطه ی من با مدیر و دفترمدرسه خوب شد، هم هرهفته و هرماه، جوایز مختلفی برنده می شدم و مقام های خوبی کسب میکردم و این را مدیون زیرآب زن معروف کلاسمان بودم.
اینجاست که باید گفت: «عدو شود سبب خیر، اگر خدا خواهد.»
خلاصه که برای دیگران بد نخواهیم، خدا بیشتر بلندشان می کند! سعی بر تخریب رابطه ی آدم ها نکنیم، کائنات صمیمی ترشان می کند. خوب بخواهیم برای دیگران تا عزیز بمانیم و قابل احترام…
نرگس صرافیان
سه شنبه 99/06/18
?دل آدمها بالاخره تنگ میشود...
?بالاخره یک روز از این ماسماسکهای حرفهای که دستشان به همه جا میرسد، خسته میشوند و دلشان تلفنهای دکمه بالشی میخواهد،
?بالاخره خسته میشوند از اینکه پیامشان سین خورد یا نخورد طرفشان آنلاین بود یا نبود
?بالاخره خسته میشوند از این همه عکسهای پروفایل، از این همه سلفی
?بالاخره میرسد روزی که زده میشوند از این همه دم دست همدیگر بودن، از این همه در دسترس بودن
?بالاخره یک روز حالشان از این همه ویسهای پشت سر هم به هم میخورد که نه قطع و وصل میشوند و نه از دسترس خارج
?بالاخره دلشان تنگ میشود برای آن تلفن حرف زدنهای طولانی، برای قطع و وصل شدن صدا
?دل آدمها بالاخره تنگ میشود، برای چشمها، برای عطرها، برای صداها، برای قدیمها…❣️
???
الهی قمشهای
دوشنبه 99/06/17
اگر همهی ما تنها در حد اینکه در میوهفروشی میوههای خراب را کنار میزنیم تازهها و سالمترها را جدا میکنیم، افکار منفی را کنار میزدیم و فقط افکار زیبا، رنگارنگ، سالم و هر آنچه که انرژیبخش است را به ذهن خود راه میدادیم، هر روزمان پر از هیجان، دلهایمان پر از امید، و معجزههای خدا مانند باران بر سرمان میریختند.
یکشنبه 99/06/16
? گاهی خودمان را به روز رسانی کنیم!
به روزرسانی را که فقط برای انواع بازی ها، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند…
گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند!
طرزفکرش را ارتقا بدهد…
حال و هوایش را تازه کند…
مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه ندارد
رها کند بعضی وابستگی ها را که حال و روزش را به هم میریزند
افسوس ها را…
غصه ها را…
نگرانی ها را…
و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند
گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست
زندگی را نو کرد و یک “من” تازه ساخت
با باورهایی جدید
و افکاری رو به رشد…
باور کن
لازم است هر از گاهی خودمان را هم
“به روز رسانی” کنیم…!
???