alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
از سـرِ دار به دلــدار نگـاهی دارد
آه این مرد چه چشمان پر آهی دارد
زیر لب زمزمه دارد که گرفتار شدم
به ره مکـه هر از گاه نگـاهی دارد
مثل حیدر دلش از کوفه به درد آمده است
روی بام است ولی میل به چاهی دارد
با لب پر ترکش غرق تمنا می گفت:
سخن آخر من، سوی تو راهی دارد؟
همه حرف من این است میا کوفه حسین
کوفـه بهر تو خیــالات تبــاهی دارد
همه بهر علی اصغر پی تیر سه پرند
یک نفر نیست بگوید چه گناهی دارد؟
تو به همراه خودت اهل و عیالی داری
کوفه امـا سر راه تو سپــاهی دارد
قصد دارند عزیـزان تو را خـوار کنند
پس نیا، که حرمت عزت و جاهی دارد
بیشتر از همه دلواپس زینب هستم
بیـن این قـوم مپنـدار پنــاهی دارد
الغرض اینکه بساط همه جور است نیا
سهمت از بیعتشان کنج تنور است نیا
✍?مصطفی #هاشمی_نسب
@Shahrah
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط Alma در 1399/05/31 ساعت 09:12:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/01 @ 09:10:40 ق.ظ
Alma [عضو]
سپاس از لطف شما
1399/05/31 @ 07:14:01 ب.ظ
Luna [بازدید کننده]
بسیار زیبا بود.
1399/05/31 @ 04:01:56 ب.ظ
samanyolu [بازدید کننده]
یا حسین مظلوم
1399/05/31 @ 04:01:23 ب.ظ
hamid [بازدید کننده]
غرییانه
1399/05/31 @ 02:33:47 ب.ظ
هورمند [عضو]
چقدر تعبیر زیبایی عزیز دل
1399/05/31 @ 02:38:28 ب.ظ
Alma [عضو]
متشکرم