alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
چشم داشته باشی یا نه، دست داشته باشی یا نه، بدنت غرق تیر باشد یا نه
هیچ کدامشان فرقى ندارد
امّا امان از لحظه ای که دیگر مشک نداشته باشى
و صداى العطش به گوشت برسد
امشب ماهم ،هم صدا با کودکان غریبتان
فریاد العطش! العجل! سر می دهیم.
?آخرین شب است
که صدای قرآن خواندن حسین می آید
آخرین شب است که
قلب زینب آرام است
آخرین شب است
که رقیه آرام می خوابد
مکن ای صبح طلوع
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط Alma در 1399/06/08 ساعت 11:56:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/26 @ 02:42:10 ب.ظ
Luna [بازدید کننده]
بسیار عالی alma جان
1399/06/10 @ 08:44:56 ب.ظ
Ali 00711 [بازدید کننده]
آجرک الله
1399/06/10 @ 11:01:20 ب.ظ
Alma [عضو]
حضورت برام باارزشه
1399/06/09 @ 05:40:56 ب.ظ
هورمند [عضو]
امان از دل زینب.
1399/06/09 @ 06:03:44 ب.ظ
Alma [عضو]
متشکرم از نگاهت
1399/06/09 @ 05:25:47 ب.ظ
مهتاب [بازدید کننده]
جملاتی کوتاه با معانی سنگین که قلب زیر بار اندوهش میشکند و زبان از گفتن عاجز و پای از قدم برداشتن وامیماند
لا یوم کیومک یا ابا عبدالله
1399/06/09 @ 06:10:11 ب.ظ
Alma [عضو]
متشکرم از همراهیت دوست خوبم.
بله غم اباعبدالله بسیار سنگین است.
1399/06/09 @ 12:39:51 ق.ظ
نورالهدی [عضو]
مکن ای صبح طلوع
1399/06/09 @ 08:58:51 ق.ظ
Alma [عضو]
سپاس از حضورت نورالهدی عزیزم