alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
تو زیر پا رفتی ولی بیچاره زینب
از این به بعد و بعد از این آواره زینب
باید خودت یاری کنی ورنه محال است
بوسه بگیرد از گلوی پاره زینب
—
خون گلویت را کسی تا آسمان برد
پیراهن و عمامه ات را این و آن برد
آیا نگفتم در بیاور خاتمت را
راضی شدی انگشترت را ساربان برد
—
گفتند که پیراهنت را می کشیدند
تصویر غارت کردنت را می کشیدند
نه اینکه نیزه بر تنت می ریخت دشمن
بلکه به نیزه ها تنت را می کشیدند
—
رفتی و دستم بر ضریح دامنی بود
رفتی ز دستم رفتنت چه رفتنی بود؟
تا آن زمانی که به یادم هست داداش
وقتی که می رفتی تنت پیراهنی بود
—
رفتی که اشک خواهرت را در بیاری
بغض گلوی دخترت را در بیاری
آیا نمی شد ای سلیمان زمانه
قبل از سفر انگشترت را در بیاری؟
#برای تسکین قلب حضرت بقیه الله(ع)و حضرت زینب(س) و حضرت سجاد(ع)صلوات بفرستید.
علی اکبر لطیفیان
پ.ن:عکس اول تولیدی
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط Alma در 1399/06/09 ساعت 11:44:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1399/06/10 @ 08:43:17 ب.ظ
Ali 00711 [بازدید کننده]
تسلیت این ایام.
عکس و متن زیبا بود.
1399/06/10 @ 10:51:57 ب.ظ
Alma [عضو]
من هم خدمت شما تسلیت عرض میکنم
1399/06/10 @ 07:25:48 ب.ظ
هورمند [عضو]
چقدر این غم سنگین است.
1399/06/10 @ 10:51:24 ب.ظ
Alma [عضو]
بله عزیزم همینطوره.
ممنون از حضورت