alma
راه بی پایان...
راه بی پایان...
شخصی برای اولین بار یک کلم دید.
اولین برگش را کند، زیرش به برگ دیگری رسید و زیر آن برگ یه برگ دیگر و …
با خودش گفت : حتما یک چیز مهمیه که اینجوری کادو پیچش کردن …!
اما وقتی به تهش رسید و برگها تمام شد متوجه شد که چیزی توی اون برگها پنهان نشده، بلکه کلم مجموعهای از این برگهاست …
داستان زندگی هم مثل همین کلم هست!
ما روزهای زندگی رو تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده، درحالیکه همین روزها آن چیزیست که باید دریابیم و درکش کنیم …
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم، نه خوردنی بود نه پوشیدنی، فقط دور ریختنی بود…!
زندگی، همین روزهاییست که منتظر گذشتنش هستیم.
BooksCom
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط Alma در 1400/03/20 ساعت 12:52:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1400/04/21 @ 12:15:20 ب.ظ
Luna [بازدید کننده]
خیلی زیباست♡♡
1400/04/21 @ 03:00:20 ب.ظ
Alma [عضو]
متشکرم مهربان